خودم
وضعیت مزخرف
شب زیبا
خب...دیگه چی نیازه تا امشب رو زیبا تر کنه؟
هم اتاقی های قدیمی
سوگندم تو گوشم داره میخونه: " از این دنیا دلم تنگه.. دل یار مو از سنگه / ز تنهایی دلم خونه ..غم و دردم فراوونه"
هم اتاقی های جدید
اتوبوس
اتوبوس
ساعت زیبا
دیوانه تایپیست
پ.ن1: متن رو اصلاح نکردم که اصالت خودش رو از دست نده! پس غلط های املایی و تایپی رو بگذارید پای تمرینم برای تایپیست شدن! :))
« امروز13 خرداد 92است و من از امروز بيكارم ..هورااااااا..
اين عاليه !!!!!من ديگه مدرسه نميرم خيــلي حال ميده كه آدم 8هفته مدرسه نره ..
البته بايد يه برنامه ريزه درست و حسابي كنم ،با اينكه از برنامه ريزي كردن بدم مياد ولي چاره اي ندارم چون كلي كار دارم البته كار كه نه تفريح ،من كي ميخوام تو اين تعطيلات تفريح كنم ...
كتاب بخونم،ماهي گيري برم،خواسگارنامه بنويسم،دوچــرخه سواري برم ، اوووووووووه كلي كار كه اگه بخوام بنويسم صفحه پر ميشه
اهان راستي بايد اسم كتاب هايي كه تو چند ماه خوندم رو هم تو دفتر كتاب هام بنويسم..
غصه ام شده كي حوصله داره
والا..
اوممم..شايد كلاس هم رفتم با اينكه از كلاس هاي تابستونه هم متنفرم اما خب،نقاشي هم دوست دارم ميخوام ياد بگيرم ميخوام تا حد عالي نقاشي رو ياد بگيرم خيلي خوبه ها فكر شو بكن من نقاشي خوب بشه البته امر بر خوستايي نباشه نقاشيم خوب هستا ام ميخوام نقاش بشم ..
اوهههَ ..نقاش!!چه فكر هايي!!مردم بشنون چي ميگن ..والا
به هر حال دو ست دارم يه كلاس ورزشي هم برم
شايد رفتم بدمينتون ..شايد هم رفتم واليبال ..خدارو چه ديدي شايد هم شنا
اما ولش كن من همون دوچرخه سواري خودم از سرم زياده ...نه حالا شوخي كردم احتمالا اگه برم كلاس ورزش برم بدمينتون...
يكي ندونه فكر ميكنه من خود درگيري دارم ميگه دختره روانيه هي ميگه اين كلاس نه اون كلاس
بعد آخرش ميگه نه اصلا من كلاس نميرم بعد دوباره ميگه ميرم ..ولش كن اصلا خودم هم قاطي كردم
********************************
ميگم دقت كردين من چقدر حرف واسه گفتن دارم كلا حرف زدن رو خيلي دوستدارم ، حال ميكنین اگه يه مسابقه بزارن بگن كه اينقدر حرف بزنين تا حرف كم بيارين بعد هركي دير تر حرف كم بياره برنده ميشه ،من برنده ميشم راست ميگم ميخواين باور كنين مي خواين نكنين ولي من كاري به اين كارا ندارم مــن برنده ميشم .
حالا كه براتون هي صفحه پر كردم و نوشتم مي فهمين كه كي راست ميگه ..
خيييييلي حرف زدن حال ميده..اصلا خوش ميگذره وقتي حرف ميزنم
خيلي عاليه ...من كه لذت ميبرم
خب حالا دوبارهه بريم سر خونه اول بياييد درباره تابستون حرف بزنيم حالا تابستون چي كار كنيم؟؟
ههههه الان ميگين حتما دختره الزايمر هم داره تازه اين همه دربره تابستون حرف زد بعد حالا ميگه خب تابستون چي كار كنيم ؟؟11
نه منظور من اين بود كه باز چي كاركنيم
حتما ميگين من كه گفتم اينقدر كار دارم كه اگه همه رو بنويسم صفحه پر ميشه..
البته كار كه خيلي دارم ولي حالا اوني كه اونجا نوشتم يه خورده بولوف بودJ
ولش كن حالا .. 0يه وقت فكر نكن نمينويسم دارم فكر ميكنم و حرف كم واوردم نه حرف كم نياوردم،
دستم درد گرفت باوركن!!
تابستون ميخوام هم كلي بخونم هم كلي بنويسم پارسال فقط كلي خوندم اما حالا ميخوام هم بخونم هم بنويسم
پيشرفت كردم نه
حالا بازم پيشرفت ميكنم من ادم توانايي هستم امر برخود ستايي نباشه ;D
بايد خاسگار نامه رو خوب بنويسم حتما ميگين اين خواسگار نامه چيه كه اينقدر ميگم ..حتما براتون جالب شده كه بدون چيه ميدونم كه به روي خودتون نمياريJ
خواسگار نامه..
مجموعه اي هست از مراسم هاي خواستگاري خواهرم حالا وقتي نوشتم خوندين از خنده روده پر شدين ميفهمين كه من چه شاهكار هنري نوشتم
ههههه ميگم توجه كردين كه من از اول صفحه تا الان يك بار هم حرف (ژ) رو ننوشتم البته الان يه بار نوشتم..ههه
حرف كم نياوردم كه يه وقت هايي چند ثانيه نمينويم فقط گشنمه اون هم خييييلي ...
براي همين هم ضعف كردم براي همين هم دستام توان تاپيدن نداره نه كه الان من تاپيست ماهري هستم
خب ديگه قدرت نوشتن ندارم هههههههه »
پ.ن2: من اون تابستون نه کلاس ورزش رفتم و نه ماهیگیری. در واقع بعد از اون تابستون هم تو هیچ کلاس ورزشی شرکت نکردم و برادر هم هیچ وقت منو نبرد ماهیگیری. اما کلاس نقاشی رفتم. چیزی که از همه کمتر احتمالش رو می دادم واقعا اتفاق افتاد. و چه اتفاق خوبی هم بود! اینکه قصد کردم زیاد بخونم رو میدونم بهش عمل کردم چون اون سالا که جوون بودم خیلی کتاب می خوندم. ولی اینکه قصد داشتم زیاد بنویسم رو نمی دونم چه قدر بهش عمل کردم. راستش یادم نیست. ولی «خواسگار نامه» رو ننوشتم. اینو میدونم :))
پ.ن3: دختری که الان از حرف زدن فراریه یه روزی ادعا می کرد تو مسابقه حرف زدن برنده میشه!! شگفت انگیز نیست این تغیرات در گذر زمان؟! من که دارم دیوانه می شم.
پ.ن4: والا خودمم نفهیدم اون همه «ههههه» کشداری که تو متن نوشتم چه معنی داشت. فکر کنم اون زمان مد بود.
هنوز کور نشدم البته!
کوری
سیب کبابی
البته ما امروز به این نتیجه رسیدیم که شاید تو فویل بهتر بشه. چون کثیف نمیشه. اما تا حالا امتحانش نکردیم. دیگه زحمت بکشین اینو خودتون امتحان کنین. نتیجه رم بگین.

ولنتاین
گفتم: هعیی..مادر جااان من یارم کجا بود که بدونم ولنتاین کیه.
+ فکر کنم می خواست امتحانم کنه ولی من گول نخوردم!
پ.ن: جدی ولنتاین کیه؟ :| اصلا این مسخره بازیا چیه. روز عشاق فقط سپندارمذگان ( مزگان..مژگان!) چمیدونم همون که شما میگی. ما ایرانی هستیم. آریایی باشید. بله.
حماقت
واقعا من چرا برگشتم؟!
رقص پرنده ها
کارخانه فکر و خیال سازی
وقتی شین تولد دارد
خدا به داد فردا برسد!
جودی دوست داشتنی

گرمای طاقت فرسای زمستانه
دال دوست داشتن
_ حساب و کتابش؟
ظرفیت خودت. که اگر میتوانی ظرفت را بزرگتر، ظرفیتت را بیش تر کن. اگر نمی توانی اما اندازه نگه دار.
_ حد و مرزش؟
عزت خودت، کرامت خودت، شخصیت خودت، دوست داشتن که نباید تو را بی عزت، بی کرامت، بی شخصیت کند.
باید؟
دال دوست داشتن / حسین وحدانی
پ.ن: درباره این کتاب همین قدر بگم که دوست داشتم تمامش رو خط به خط اینجا می نوشتم. ولی خب از اونجایی که این کار ممکن نیست، پس خودتون برید بخونیدش.

عشق زمین نمی زند؛ که بر پا می دارد. اسیر نمی کند؛ که قفس می گشاید. گاه جدایی که رسید، او که عاشق تر است، رها تر بال می گشاید، و بالا تر پرواز می کند.
آتش فراق؟ بله، هست. اصلا باید باشد. اما نه در بال؛ که بر دل.
+ دال دوست داشتن / حسین وحدانی
+ دال دوست داشتن / حسین وحدانی
پ.ن: آخ که چه قدر به همچین کسی در زندگی نیاز داریم. کسی که پیشش بشکنیم...کسی که بداند تو هم کم می آوری، تو هم تمام می شوی...
+ دال دوست دوست داشتن / حسین وحدانی
یا نه، به معشوق مان بگوییم اصلا کلمه نخواهد. بگذارد سکوت، جور همه چیز را بکشد.
+ دال دوست داشتن / حسین وحدانی
+ دال دوست داشتن / حسین وحدانی
دروغی که عیان است!
اگه شما فهمیدین تو مسیر پاکستان، دبی، ایران شلوار چطور ترک میشه به منم بگید! :|
پ.ن: دلیل اینکه شلوار ترک میخواستم و از تولید ملی حمایت نمی کردم این بود که مهر یه شلوار ایرانی خریدم و حالا به شکلی دراومده که واقعا خجالت میکشم از پوشیدنش. هم گشاد شد هم زانو افتاد هم رنگش رفت! اما در اخر هم یه شلوار ایرانی خریدم اونم نه به خاطر حمایت از جنس بد ایرانی فقط چون شلوار ترک قیمتش دیویست تومن بود و من همچین پولی نداشتم.
مغازه ی خودکشی
