گفته بودم خیاطی می‌کنم؟

بله این روزها خیاطی می‌کنم و در تلاشم بیشتر و بیشتر یاد بگیرم و هر چیز جدیدی که تو این حوزه یاد می‌گیرم واقعا برام لذت بخش و جذابه.

امروز یه اشتباهی کردم و خواستم چند لایه پارچه رو با هم سردوز بزنم، قلاب دستگاه سردوزم کج شد. هرچی سرچ کردم طرز تعویض قلاب سردوز فیلمی پیدا نکردم. گفتم خب به ترتیب پیچ ها رو باز می‌کنم تا برسم به پیچ قلاب. همین کار رو کردم و خیلی زیبا پیش رفت. بعد تصمیم گرفتم کلا دستگاه رو سرویس کنم پس نوبتی پیچ ها رو باز کردم و قشنگ داخل دستگاه رو که پررر از پرز و نخ شده بود تمیز کردم. روحم جلا گرفت. واقعا تمیزکاری برام لذت بخشه. خلاصه خرابکاری امروزم یه جور توفیق اجباری بود. از طرفی فهمیدم این دستگاه یه ماشینه پس هرچی کمتر بهش فشار بیارم و مراقبش باشم عمرش بیشتر می‌شه. می‌تونستم چرخ رو ببرم تعمیرگاه قلاب رو برام عوض کنن و سرویسش کنن اما به نظرم همونطور که هر راننده باید یه بخش هایی از مکانیکی رو بلد باشه تا برای هرچیزی تو جاده نمونه، یه خیاط هم باید تا حدودی تعمیرات چرخ رو بلد باشه تا هر بار کلی وقتش گرفته نشه که بخواد چرخ رو ببره تعمیرگاه و چند روز اونجا بمونه‌.

زندگی تو خانواده مذهبی اینطوریه که یه تفاله ی عوضی باش، هیچ کمکی نکن، هیچ کار مفیدی نکن، مفت خوری کن ولی حجاب رو رعایت کن. همین کافیه. اگه روسپی هم باشی ولی یواشکی باشی و مردم(!) نفهمن مشکلی نداره‌. همچنان محبوب دل ها هستی.

حالا درس بخون، بیرون خونه واسه چندرغاز سگ دو بزن، تو تو کارای خونه هم کمک کن، هیچ توقعی هم از پدر و مادرت نداشته باش ولی شالت افتاد؟! تو آبروی چندین و چند ساله پدر و مادرت رو بردی! تو ناکافی هستی! پدر و مادرت ازت راضی نیستن! تو یه تفاله‌ای!

خونه ما آپارتمان نیست. ولی صدای آهنگ انقدر واضح از خونه همسایه میاد تو اتاقم که می‌تونم با گوگوش هم‌خوانی کنم. یک ساعت داشتن فیلم می‌دیدن گفتم خیلی خب بالاخره تموم می‌شه دیگه. نمیدونستم این وقت شب می‌خوان آهنگم گوش کنن!

اینکه برامون سخته درباره رفتارهای زشت یا بی‌معرفتی دوستامون با دیگران صحبت کنیم یه جور شرم نیابتیه یا صحبت درباره‌ش حس طرد شدگی بهمون می‌ده؟