دیشب یه تصویر رویایی تو خوابم دیدم. خوابم از اینجا شروع میشه که با بابا کنار پنجره اتاقم ایستادیم یهو یه صدایی مثل صدای اتوبوس میاد، بابا میگه پس راه اندازی شد! میگم چی؟ اتوبوس عادیه. میگه نه بی آر تی عه. سریع از لبه پنجره میرم بالا می بینم آره ایستگاه بی ار تی عه.
خواب دیدم تو استان ما خط بی آر تی راه اندازی شده و یه روز من و دوستم تصمیم می گیریم یه مسیری رو با بی آر تی بریم. اما تصویر رویایی کجاست؟ اینجا که اولین ایستگاهی که باید سوار بی آر تی بشیم وسط دریاست! توجه کنین یه ایستگاه وسط دریا. شبیه انیمه های ژاپنی بود. برای رسیدن به ایستگاه خیلی پیاده روی داشتیم. ( یه چیز جالب تازه یادم اومد! اینکه من هر روز تو مسیرم شادمهر رو میدیدم که دست بچه ش رو گرفته بود و پیاده داشت می بردتش مدرسه:))) و به خودم گفته بودم که حتما باید ازش تو وبلاگ بنویسم. )
خب کجا بودیم؟ آره. ساحلش انگار خیلی بزرگ بود و ایستگاه خیلی دور. یه جایی دوستم گفت اگه بدوییم به اون اتوبوس که داره میاد می رسیم، میدونستم به اندازه اون نمی تونم تند بدوام پس بهش گفتم تو برو من آروم تر میام. یه خورده رفتم جلو تر رسیدم به آب اما ایستگاه نبود، مردم داشتن شنا می کردن. پرسیدم ایستگاه بی آر تی کجاست؟ بهم نشون دادن و فهمیدم باید بازم راه برم. وقتی ایستگاه رو دیدم انگار دنیا رو بهم داده بودن. دقیقا وسط آب بود. ینی باید یه خورده می رفتی توی آب بعد می رسیدی به ایستگاه که شبیه اسکله های چوبی بود. توی ایستگاه که رسیدم خواب برعکس شد. یعنی من تو یه کشور دیگه بودم و این ایستگاه برای اولین بار تو اون کشور افتتاح شده بود. جالب بود که اونجا کلی ایرانی بود و من باهاشون فارسی حرف میزدم. گفتم نقشه نداره خطش؟ چطوری اسم ایستگاه مقصدم رو پیدا کنم؟ گفتن نقشه نداره. ایستگاه ها هم اسم نداره. باید بری توی اون اتاقک، کاغذ هست. روی یه تیکه کاغذ اسم مقصدت رو بنویسی. توی اتاقک چوبی هم رفتم. از شیشه های اتاقک دریا مشخص بود. توی اتاقک بودم و داشتم به خانوم کناریم که ایرانی بود می گفتم من که اسم ایستگاه مقصدم رو نمیدونم، کی باید پیاده شم که از خواب پریدم. حیف که سوار اتوبوسش نشدم. واقعا حیف. ولی همون تصویر ایستگاه بی آر تی وسط دریا به اندازه کافی برای یه خواب، رویایی بود.