فردا می خوام برم تهران‌. یا بهتره بگم کرج. انقدر خوش حالم. انقدر دلم تنگ شده. البته کلا همش تو راهم. یکی از آشناها داره میره تهران، همراهش می رم تا تهران بعد از اونجا خودم با مترو می رم کرج که کتابامو از خوابگاه بگیرم. و سریع باید برگردم تهران چون آشنامون تا ظهر بیشتر نمی مونه و می خواد برگرده شمال. خیلی وقته می خواستم برم خوابگاه کتابامو بگیرم اما با اتوبوس سفر کردن دیگه خیلی خطرناک بود. البته فردا هم متروی تهران_کرج خط قرمز ماجراست ولی خب چه میشه کرد. مجبورم. باید از ماسک و دستکش استفاده کنم و برم.

آخ...خیلی دلم تنگ شده. حیف که کل سفرو تو راه تهران_کرجم. وقت ندارم هیچ جا برم. اصلا شایدم زیر تختم تو خوابگاه قایم شدم و برنگشتم. دال میگه ممکنه شب که شد یهو برق همه اتاقا روشن شه و کلی دانشجو از تو اتاقا بریزن بیرون. بعد بگی عههه فلانی تو هم که اینجایی. همه فراری ها. واسه خودتون اونجا قلمرو تشکیل می دین.