آلدو با لحنی هیجانی گفت: " خنده دار اینه که شکایت همسایه ها مبنی بر این که ما اون ها رو با ارعاب وادار به فروش خونه هاشون می کنیم، نهایتا منجر به این شد که فکرِ ارعابِ همسایه ها برای فروش منزل هاشون به ذهن خودمون هم برسه، چندبار این کار رو کردیم. تو حیاط شون موش انداختیم، صداهای ترسناک درآوردیم، هِوی متال گذاشتیم، ولی کاری که از همه بیشتر بهمون چسبید این بود، همه با هم جلو خونه ی یکی از همسایه ها جمع می شدیم و صم بکم زل می زدیم به پنجره ها، حتا بچه ها، بیست یا سی نفر از ما با چشم های از حدقه دراومده با یه جور وحشیگری خیال انگیز خیره می شدیم به خونه، مثل ساکنین مجنون روستای نفرین شده."
+ ریگ روان / استیو تولتز
پ.ن: فقط روش آخر. حتی فکرشم ترسناکه. اون همه ادم با چشم از حدقه دراومده خیره بشن به پنجره اتاقت :)))
+ نوشته شده در یکشنبه دهم فروردین ۱۳۹۹ ساعت 0:37 توسط رحما (rohama)
|