آدم ها
هر روز آدما بیش از پیش ناامیدم می کنن. دیگه از هیچ کس هیچ توقعی ندارم. دوست، رفیق، معشوق، همدم، همدل، همراه، هم صحبت، اینا مفاهیمی هستن که روز به روز کمرنگ تر می شه برام. هی میام به خودم میگم این که مثل اون نیست. این با قبلی ها فرق داره. اره فرق، تفاوت...اینا مزخرف ترین کلماتی هست که میشه درباره ی یه نفر گفت. آدما بدجور ناامیدم کردن و خودمم دیگه دارم کم کم میرم تو حاشیه و بیشتر ازشون فاصله می گیرم. البته من همیشه تو حاشیه بودم. حالا میشه حاشیه تر. تو این یه ماه یه دوست نبوده بهم زنگ بزنه بگه دلم برات تنگ شده بیا یه خورده حرف بزنیم. یه نفر نبوده یه پیام بده بگه هی فلانی خوبی؟ زنده ای؟ حتی یه نفر زنگ نزده پیشم چس ناله کنه! آدم ها، آدم ها، آدم ها...آدم ها که رفتن رو خوب بلدن، فراموش کردن و آدم های تازه پیدا کردن. من هم آدمم پس منم بلدم. می رم و فراموش می کنم. ته جاده کی منتظرمه؟ هیچکس. خودم می مونم و بس. مثل همیشه.