خیلی خوب و خیلی بد
از لحاظ جسمی، روحی و روانی دارم پاره می شم. امروز یه روز عجیب بود. یه روز خیلی خوب و خیلی بد. یک ساعت پیش که رفتم حموم از وقتی که لباسامو دربیارم تا وقتی که خودمو بشورم و بیام بیرون یکریز گریه کردم. توی حموم بالاخره تنها شدم و تونستم خودمو تخلیه کنم. شرایط به غایت متشنج امروز تمام روانمو به هم ریخته. فکر می کردم گریه های توی حموم اعصابمو آروم می کنه اما هنوز لبام داره می لرزه و اشکام می ریزه. خدایا، امروز برای من روز خوبی بود. بعد ماه ها. چرا اینطوری تموم شد؟ انقدر حالم بده، انقدر خسته م و کمرم درد می کنه که فقط دلم می خواد می تونستم تو بغل یه نفر انقدر گریه کنم تا اشکام خشک شه و همونجا خوابم ببره. یه خواب طولانی عمیق.
+ نوشته شده در شنبه دهم خرداد ۱۳۹۹ ساعت 0:44 توسط رحما (rohama)
|