خاطرات روزهای عسلی
پسرچه از تو حیاط داد میزنه: :"خاااله بیا عسل درست کردم ببین."
یه ساعته تو حیاط داره با خودش حرف میزنه. مثلا کندو داره. مامان میگه برو ببین چی میگه عسل درست کرده. میگم الان می خواد یه تپه گی(همون پی پی شما) نشونم بده دیگه. می رم تو حیاط، تو دستاش یه خورده گِل عین پی پی نشونم میده و میگه خاله ببین عسل درست کردم!
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 16:48 توسط رحما (rohama)
|