زندگی مشترک خانم و آقای میم
هرچه قدر از جروبحث بیزارم می آید. هر چه قدر از جروبحث فراری ام اما جروبحث های خانوم و آقای میم همیشه روحم را شاد می کند. خانه شان که می آیم نگاه شان می کنم و فقط می خندم. آقای میم ساکت و آرام کار خودش را می کند، بدون مشورت خرید اینترنتی می کند، میخ را یک جای مسخره می کوبد توی دیوار، اشتباهی شعله گاز را زیاد می کند و بوی سوختگی می پیچد توی خانه و خانم میم دور میزند توی خانه و یکهو دادش میرود هوا که مییییم...آخه من از دست تو چیکار کنممم؟؟!! آقای میم همانطور آرام و خونسرد جواب می دهد به من چه؟ تقصیر من نبود. یا با لبخندی ملیح کارش را توجیه می کند. مثلا یک تابلوی کوچولو را می گذارد روی یک دیوار عریض و میگوید: ببین حل شد...جای میخ پر شد. دیوارم قشنگ شد. گاهی تو بحث هایشان از من هم نظر می خواهند. مثلا می خواهند یارکشی کنند که دو به یک شوند. من سعی می کنم طرف هردو را بگیرم. مثلا با یک خنده دردمند به خانم میم می گویم که حالا اشکال نداره که اینطوری شد و به آقای میم پیشنهاد های جدید می دهم. پیشنهادی که به نظر خانم میم نزدیک تر باشد. بعد آقای میم خوشحال از نتیجه به دست آمده می دود توی آشپزخانه و می گوید: اینطوری خوبه دیگه...ببین رحما هم گفت خوبه!
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ ساعت 14:51 توسط رحما (rohama)
|