ذهن بیمار
" یکی میاد فلان حرف رو بهت میزنه ناراحتت میکنه." "اون یکی یهو باهات قهر میکنه و تحویلت نمیگیره." "دوستات حوصلهت رو ندارن." اینا جمله هایی هستن که یه صدای مزاحمی تو سرم بهم میگه. حتی داستان هم میسازه و مثلا من نیم ساعت جدی تو ذهنم با یکی دعوا میافتم بعد به خودم میام میبینم تمام دیالوگ های اونم مغز من داره مینویسه! میگم هی رحما چی کاری داری می کنی با خودت؟ طرف روحش هم خبر نداره تو تو ذهنت داری باهاش بحث میکنی. اصلا با یکی بحث میکنی؟ خودت میگی، خودتم جواب میدی؟ خودت با خودت قهر میکنی؟
آره خلاصه. این روانی منفی باف رو باید از ذهنم بیرون کنم. عجیب اینه که اومدم بنویسم ذهنم بیمار شده و اتفاقی دیدم دقیقا یک ماه پیش بیست و هفتم آبان یه پست با همین مضمون نوشتم و اصلا یادم نبود. انگار مدت کمی نیست که درگیر این مسئله ام!
ولی حداقل خوبیش اینه که هنوز می تونم تا حدودی تشخیص بدم که این حسا واقعیت ندارن و ساخته و پرداخته یه ذهن بیماره! :))