دیدی چی شد؟ شب عیدی داشتیم به فنا می‌رفتیم. سرشبی باد شدید می‌وزید. من و پسرچه و دال خونه بودیم. یهو برقا شروع کرد به خاموش و روشن شدن. چیز عجیبی نبود هروقت باد می‌وزه معمولا برق نوسان می‌گیره. اما یهو صدای برخورد آهن به چیزی اومد. از شیشه کتیبه هم نور میومد. اول فکر کردم رعد و برقه که یهو دال گفت یه چیزی جرقه زده، الان آتیش می‌گیره، همه وسیله های برقی رواز پریز بکش. برق قطع شده بود. من می‌دوییدم که وسیله های برقی رو از پریز بکشم و پسرچه روی زمین سجده کرده بود و سرش رو با دستاش گرفته بود. دال رفت تو کوچه‌. یه تیکه آلومینیوم از سقف همسایه دیوار به دیوارمون کنده شده بود و افتاده بود رو سیم برق فشار قوی. بله خونه ما نزدیک برق فشار قویه. خلاصه جرقه می‌زد و اوضاع بدی بود. با تلاش دوتا از همسایه ها بالاخره تونستن اون تیکه آلومینیوم رو از سیم برق جدا کنن و بندازن پایین. حالا دال تو این اوضاع هول شد و به اولین شماره‌ای که دستش اومد زنگ زد. شماره ۱۱۰. درسته که از دست پلیس کاری برنمیاد اما تو اون موقعیت نباید بگه فلان شماره رو بگیر. خودش باید زنگ بزنه به اداره برق یا آتش نشانی. بالاخره اونا تو موقعیت آروم هستن.

خلاصه به خیر گذشت اگه آتیش سوزی می‌شد الان چندتا خونه به فنا رفته بود.