من از چشات لذت می برم.
امروز یه ذره سایه چشم زدم. ملایم. زیاد مشخص نبود. تا از اتاق اومدم بیرون پسرچه میاد سمتم چشاشو ریز می کنه میگه:" خاله..چشاتو ببند. اون چیه پشت چشمت؟ برق میزنه." حالا همه رو هم از پشت شیشه عینک دیده. میگم:" اسمش سایه چشمه. قشنگه؟ اگه دوست داری یه بار برات می زنم." میگه:" نه منکه دختر نیستم، نمی خواد. چشاتو ببند، خیلی قشنگه." چند بار چشامو می بندم، یه دل سیر می بینه بعد می ره پی بازیش. نیم ساعت بعد می ره سمت شین میگه خاله چشاتو ببند. تو نداری. خاله رحما داره. میاد سمت من میگه:" خاله من از چشات لذت می برم. چشماتو یه بار دیگه ببینم. خیلی قشنگه."
آدم یه آلوچه داره که اینجوری ازش تعریف می کنه دیگه چی می خواد؟ تازه صبح ها میاد یه عالمه بوسم می کنه تا بیدار شم.
+ نوشته شده در جمعه سی ام خرداد ۱۳۹۹ ساعت 3:15 توسط رحما (rohama)
|