دیشب تا ساعت شیش صبح از درد خوابم نبرد. و همین طور که داشتم گریه می کردم مدام از خودم می پرسیدم الان چندتا دختر بدبخت دیگه مثل من به خاطر یه اتفاق طبیعی دارن اینطور به خودشون می پیچن؟ و بعد دوباره زار می زدم و چنگ می زدم به پتو و ملافه و هرچیزی که دستم میومد.